راست می گفت شبان شهر ما
نیست جز عشق راهی به دنیای ما
راهها بسته و سر خفته در این مسیر
کاش باشد یادی از این عشق نزد ما
عشق او عشقی ایست بی مثال تسلیم دار
کان این نیست راه ما مخلوق دار
این که نامش قلب باشد جای یک نیست
یک هزار عشق باید تا پر شود این بدان
در درون قلب هزاران باب و هر باب هزار باب دیگری
این همان جاست که شیطان گم گشت و تنها بماند
ما که امروز بی کسیم بر همه باب ها نام یکی
نام زدیم بر درها با گل سرخی تنها بماند
اینک امروز خواهیم گذشت از این باب ها
کین گذشت ما بود از یادها
عشق لیلی و مجنون پاک بود
نی که اکنون لیلی ما بی باک بود
از هوس له له زنان مجنون بکش
این همان مجنون ساده دل تنها بود
دور نباشد روزی لیلی کشان
این همان باشد که منتقم خدا خواهد بدان
اشک امروز و فرداهای ما اشک خداست
کی نفهمید این اشک عشق است نزد خداست
تا نباشد پروردگار عشقی مباد
هر باشد حیوانیست و زود هم تباست
چند روزی چو حیوانات ناله و تفریح کنند
بعد از ان روز هی دیگری تسلیم کنند
آن که جاوید ماند حتی به نیشترها عشق خود است
عشق یعنی گذشتن از خود و تنها بمان
|
امتیاز مطلب : 270
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55